پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۵۹۶ روز پیش

سوگل لبخند ملایمی زد و گفت:

- این یعنی... به پیشنهادم فکر می‌کنی؟

منصور سری به طرفین تکان داد.

- این یعنی نمی‌خوام تنها باشی و تو هم همه چیز رو فراموش کن.

سوگل حرصی لب جوید و رو گرداند. سمت اتاق برگشت که تلفن زنگ خورد. من ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید